• مرکز مشاوره رها:88971606

  • برای رسیدن به هر موفقیت فردی، ابتدا باید تغییری در باورهای خود ایجاد کرد.

  • کوچکترین اقدام، بهتر از بزرگترین تصمیم است.

  • بهترین راه برای پیش بینی آینده ات، ساختن آن است.

  • زندگیتان با شانس بهتر نمی شود بلکه با تغییر بهتر می شود....

  • با انکار وجود یک زخم، شما نمی توانید آن زخم را ترمیم کنید.

kramer vs kramer

: #498
تاریخ انتشار : شنبه, 18 مرداد 1393 17:07
تعداد بازدید : 1744
ارسال به دوستان
شما این مطلب را ارسال خواهید کرد:
kramer vs kramer
  • Reload بازآوری
بزرگ یا کوچک بودن حروف اهمیت ندارد
ارسال
یک شاهکار روان شناختی
هر سکانس این فیلم پر از نکته است و نمی توان تمامی آنها را احصاء کرد، پس ناچاریم گزیده گویی کنیم.

جدائی و بحران: جوانا، افسرده در آپارتمان نشسته و سیگار می کشد. این افسردگی در سراسر فیلم بخوبی هویداست. تِد وارد خانه می شود و سرمست و خوشحال است. این به طبیعی ترین وجه اوضاع این زوج را نشان می دهد. تِد اصلاً وضع روانی جوانا را نمی فهمد و فکر می کند چون تمام وقتش را فقط بخاطر بهبود زندگیشان صرف کار می کند جوانا نباید اعتراضی داشته باشد. «دیگه دوسِت ندارم». تِد این را در شیرین ترین روز زندگی اش (موفقیت در کار) می شنود. جوانا درمانده است و فقط می خواهد برود. وقتی تِد پس از اینکه با حرارت تمام اتفاقی را که برایش افتاده به مارگارت می گوید:«خب. حالا فهمیدی اون با من چیکار کرده؟» مارگارت جوابی درخور به او می دهد:«آره، اون چیزی از یکی از روزای خوب زندگیت نفهمید». همانگونه که تو هیچوقت او را نفهمیدی. بعدهم نسبت دادن همه چیز به مارگارت و سرزنش کردن تجربۀ تلخ او. صبح، بیلی برعکس هرروز که با نوازش مامان از خواب بیدار می شد، با صدای گوشخراش ماشین حمل زباله بیدار می شود. تِد چون رفتن جوانا را جدی نگرفته، برای بیلی هم توضیحی سرسری می دهد و گمان می کند که با این کار او باید مجاب شود. تِد با اعتمادبنفس کامل فکر می کند که می تواند جای مامان را پر کند اما در همان اولین حرکت یعنی آماده کردن صبحانه شکست می خورد.

تغییر تدریجی: تِد در گفتگو با همکارش: «در گذشته روش ما این بود که من از او می پرسیدم عزیزم موضوع چیه؟ از چی ناراحتی؟ بعد اونم آروم می گرفت. اما دیشب وادارم کرد بایستم و به حرفاش گوش بدم. به من گفت هی منم به اندازۀ کارِت مهمم». همیشه بدون هیچ تلاشی برای فهم مشکل، جوانا را دست به سر کرده اما این دفعه موضوع فرق می کند. او تلنگر خورده است. رفتار بی صبرانه با بیلی و برخورد تند و خشن با او. اما نامۀ بی معنای جوانا به بیلی: «من رفتم چون باید چیزهای جالبی در این دنیا برای خودم پیدا می¬کردم. خیلیا از این کارا می کنن. مامانِ تو بودن خیلی مهمه اما چیزای دیگه¬ای هم هست. من همیشه مامانت هستم و همیشه هم دوسِت دارم». بیلی فقط بی مهری مامان را از این نامه می فهمد و مابقی حرفها برای او هیچ معنای محصّلی ندارند. «چرا مامان نموند؟ چون من بد بودم؟». تِد دلیلِ رفتن جوانا را برای بیلی توضیح می دهد. «فکر می کنم علت اینکه مامانت رفت این بود که من همیشه سعی می کردم از اون یه آدم دیگه بسازم. مادرت سعی کرد منو خوشبخت کنه. با من حرف زد ولی من گوش نکردم چون فقط به خودم فکر می کردم. بعدها فهمیدم زمانی خوشبخت بودم که اون فکر می کرد خوشبختم، مامان دیگه تحمل منو نداشت بیلی». تِد کم کم در حال تغییر است. با حوصله به حرف های بیلی گوش می دهد و وقت بیشتری به او اختصاص می دهد. به تماشای نمایش مدرسۀ او می رود. وقتی بیلی از بالای وسیلۀ بازی سقوط می کند تِد سراسیمه او را به بیمارستان می برد. حالا خیلی بیشتر با بیلی احساس یگانگی می کند. او بالکل نرم خوتر شده و با اطرافیانش بخصوص با مارگارت رفتاری صمیمانه نشان می دهد.
kramer vs kramer

بازگشت جوانا. او به خودآگاهی رسیده و احساس می کند می تواند بیلی را با خود داشته باشد. «من پسرم رو می خوام». واکنش تِد:«نمی تونی بگیریش». علاقۀ تِد به بیلی خیلی بیشتر شده. وقتی جوانا رفت خودش نخواست که بیلی را ببرد اما حالا تِد نمی گذارد او بیلی را با خود ببرد. رفتن جوانا حسِ پدری تِد را بازگردانده و همچنین محبت او را به بیلی. تِد مشغول نوشتن دلایل موافق و مخالف برای نگهداری از بیلی می کند اما بیلی بیش از این حرفها برای او عزیز شده و حساب و کتاب دیگر معنا ندارد. او به هر قیمتی بیلی را می خواهد. عشقِ به بیلی باعث می شود او در کمتر از 24ساعت آن هم یک روز قبل از کریسمس شغلی را به دست بیاورد. با شوق و ذوق محل کارش را به بیلی نشان می دهد و بیلی هم عاشق تِد شده و و از دفتر کار تِد بسیار تعریف می کند.

جوانا در دادگاه. تشریح مشکلات جوانا با تِد و طریق معمول دادگاه. «وقتی رفتم پیش روانکاو فهمیدم که آدم وحشتناکی نبودم و بچه ام رو به این خاطر ترک کردم که برخی خلاقیت هام بروز کنه و این دلیل نمیشه مادر خوبی نباشم». جوانا اینگونه از خودش دفاع می کند. «من پنج سال و نیم مادرش بودم اما تِد هیجده ماه این نقش رو داشت، اشتباهات من خیلی کمتر از تِد بوده». تزلزل رابطه که از جانب وکیل تِد دربارۀ جوانا مطرح می شود به نظر کاملاً صواب می رسد. طولانی ترین رابطۀ شخصی یک زن باید قاعدتاً باید با همسرش باشد اما رابطۀ جوانا چنین نبوده است. وکیل خطاب به جوانا می گوید که «شما شکست خوردید» اما جوانا نمی پذیرد و خود را شکست خورده نمی داند: «ازدواج مان موفق نبود». «نه خانم کریمر این شما بودین که در یکی از مهمترین روابط زندگیتون شکست خوردین» اشک در چشمان جوانا حلقه می زند و این نشان از عجز او دارد. بله او می پذیرد که شکست خورده است.
kramer vs kramer

تِد در دادگاه. «همسر میگه بیلی رو خیلی دوس داره که همینطور هم هست اما مسئلۀ ما این نیست. مسئله اینه که الآن چه چیزی برای بیلی بهتره؟». تد دیگر خودخواه نیست. او همه چیز را برای بیلی می خواهد. اگر هم اصرار بر نگهداری از او دارد به این خاطر است که فکر می کند خیلی بهتر از جوانا می توند این کار را انجام دهد. او عوض شده. بله، پدرِ خوب بودن را فراگرفته. «زندگی کامل نیست منم پدر کاملی نیستم. اما ما زندگی رو با هم ساختیم و همدیگه رو دوس داریم. جوانا این کارو نکن. خواهش می کنم». بازهم می بینیم که همه چیز برای تد معطوف به بیلی است. او کارش را بخاطر مراقبت از بیلی از دست داده و این یعنی اوج ازخودگذشتگی تد. کسی که کارش تمام هویتش بود و زنش را بخاطر آن از دست داد اما تمام مراقبت از فرزندش رابه تمام هویتش ترجیح داد. اینها همه نتیجۀ این اُدیسۀ طی شده است. «آیا شما باعث نشدین قرارداد رو از دست بدین؟ بله یا خیر؟». «دارم سعی می کنم به سوال جواب بدم اما نه با بله یا خیر. اون چهل درجه تب داشت. داشت می سوخت. من باید می رفتم پیشش». اما بلاخره مجبور می شود فقط یک کلمه بگوید: «بله». برای دادگاه فقط این یک کلمه ارزش دارد و مابقی توضیحات او پشیزی نمی ارزد (پای لنگ همیشگی قانون و نهادهای قضائی). «سلام، من باختم». تِد نمی پذیرد و می گوید: «می خوام براش بجنگم». او به هیچ چیز اهمیت نمی دهد جز بیلی. پس وقتی وکیلش می گوید که برای این کار ناچار می شود بیلی را به جایگاه شاهد احضار کند، تد برای جلوگیری از آزار بیلی حکم را می پذیرد. توست فرانسوی که اول فیلم سوخت، آخر فیلم با ظرافت تمام درست شد.

پایان کار. «من اومدم پسرمُ ببرم خونه ام اما متوجه شدم اینجا خونشه، خیلی دوسِت دارم». راجر ایبِرت به نکتۀ جالبی که به نظرم محوری ترین نکتۀ این فیلم بود اشاره می کند. او می گوید که هالیوود (فکر می کنم همه جا صدق کند) معمولاً در اینگونه داستانها کودک را محور قرار می دهد و ناراحتی کودک و عدم اعتنای بزرگسالان را به کودکان انعکاس می دهد. اما اگر بزرگسالان حقیقتاً بزرگ نشده باشند چه؟ خانواده ای که در آن هرکسی برای جلب توجه و پیداکردن هویتش گریه می کند.1

مصطفی سلامتی
Mostafasalamati.ir
Salamati@outlook.com

1.http://www.rogerebert.com/reviews/kramer-vs-kramer
                                                                                                                                                                                  

خشونت
خشونت
    • Reload بازآوری
    بزرگ یا کوچک بودن حروف اهمیت ندارد

اطلاعات تماس
آدرس مرکز: تهران - خیابان فلسطین شمالی، بالاتر از بلوار کشاورز، کوچه میرسرابی، پلاک 1، طبقه اول.
شماره تماس: 7- 88971606
ساعات تماس: همه روزه به غیر از جمعه ها و پنج‌شنبه‌ها و روزهای تعطیل از ساعت 8:30 الی 20
شماره فکس: 88963091
شماره مشاوره تلفنی:
9092301510 از شنبه تا چهارشنبه از ساعت 8:30 الی 16
ساعات تماس: شنبه تا چهارشنبه ساعت 8:30 الی 20

آدرس کانال تلگرامی مرکز مشاوره رها :  rahaclinic@

کلیه حقوق محفوظ و متعلق به مرکز مشاوره رها می باشد.
طراحی سایت - هاست : وب سپنتا