یادداشت های یک مشاور (2)

کد بلاگ : #624
تاریخ انتشار : یکشنبه, 5 آذر 1396 15:34
گویا عید سال 90 بود؛

یادداشت های یک مشاور (2)

 

گویا عید سال 90 بود؛

استاد برای تعطیلات عید تکلیفی داد که دروغ هایی که در این ایام به خود و دیگران می گویید را بنویسید و پس از تعطیلات به کلاس بیاورید. بعد از آن ایام من با برگه ای تقریبا سفید با چند مورد دروغ به کلاس رفتم. دوستان من هم در کلاس مشابه من بودند.

استاد برگه ها را نگاه گذرایی کرد و به ما گفت: "نه این نیست؛ بروید و با چند برگه ی نوشته شده برگردید."

وقتی اعتراض ما را شنید چند مثال زد و من آن موقع بود که متوجه شدم منظورش چیست و ما چه دروغ گوهای حرفه ای هستیم!

از عزیزمی، چاکرتم، مخلصتم تا دوستت دارم های پلاستیکی و قربونت برم های مصنوعی .... که مثل نقل و نبات روی زبان مان است.

از تعارفات قابلی نداره، بفرمایید، مهمان ما باشید که به قول استاد لق لقه ی زبان است تا دروغ های کار راه انداز که اسم شان را گذاشته ایم دروغ های مصلحتی و بدون آنها امورات مان پیش نمی رود.

مسئله به همین جا خلاصه نمی شود؛ پنهان کاری هایی وجود دارند که گاهی می تواند از دروغ گفتن بدتر باشد. مثل پنهان کردن احساسات، دریغ کردن عشق و نگه داشتن آنها برای خود؛ چون گفتن آنها را نقطه ضعفی از خود می داند اما نمی داند که جرم نگفتن گاهی به اندازه ی دروغ گفتن سنگین است.

 

لیورا سعید؛ روانشناس/ مشاور