بی اشتهایی عصبی در دختران و زنان جوان

کد بلاگ : #285
تاریخ انتشار : یکشنبه, 17 شهریور 1392 13:24
بی اشتهایی عصبی به طور عمده در دختران نوجوان یا زنان جوان مجرد روی می دهد. بیشتر این بیماران هوش بالایی دارند و ازنظر شخصیتی درونگرا، لجباز، خود _ محور، آرمانگرا و کمال طلب و بیش از حد حساس هستند...

بی اشتهایی عصبی به طور عمده در دختران نوجوان یا زنان جوان مجرد روی می دهد. بیشتر این بیماران هوش بالایی دارند و ازنظر شخصیتی درونگرا، لجباز، خود _ محور، آرمانگرا و کمال طلب و بیش از حد حساس هستند...

بی اشتهایی عصبی به طور عمده در دختران نوجوان یا زنان جوان مجرد روی می دهد. بیشتر این بیماران هوش بالایی دارند و ازنظر شخصیتی درونگرا، لجباز، خود _ محور، آرمانگرا و کمال طلب و بیش از حد حساس هستند و رفتارهای وسواسی و خود _ تنبیه گر در آنان ملاحظه می گردد.


گاهی عواطفی همچون افسردگی، اضطراب، ترس و مشتقات آنها از قبیل احساس گناه و شرم در شخص برانگیخته می شود و چنان شدید می شود که دفاعهای عادی روانشناختی را درهم می ریزد. 
بنابراین عواطف شدید مذکور ازطریق فرایندهای فیزیولوژیک ابرازمی شود و به جای آنکه ذهن فرد از درد و رنج خویش سخن بگوید، اعضا و احشای بدن سخن می گویند. عاطفه ناخوشایند به صورت جسمی تظاهرمی یابد و جزء ذهنی آن به ناخودآگاه سپرده می شود. 

اینگونه بیماریها که عوارض جسمی واضح دارند که ناشی از عوامل روانی است،در حیطه پزشکی روان _ تنی (پسیکوسوماتیک) قرار می گیرند. بی اشتهایی عصبی یکی از این نابسامانیهای روان - تنی است. 
گرچه انزجار و چندش به غذا یا بی اشتهایی به عنوان نشانه اصلی توصیف شده است اما به نظرمی رسد نشانه اولیه عبارت باشد از کشش اجباری به لاغرشدن، که اغلب همراه با بیزاری از چاقی است. علاوه بر فقدان اشتها که عموماً به صورت ثانویه روی می دهد لاغری مفرطی پدید می آید که همراه با حفظ توانایی جسمی است و این امر با لاغری ناشی از یک بیماری سرشتی وفق نمی دهد. نشانه های دیگر شامل قطع قاعدگی _ یبوست، کاهش سوخت وساز بدن، کم آبی، خشکی پوست، ریختن موها و فعالیت بی قرارانه است.

در یک گروه از بیماران که اکثریت را تشکیل می دهند، احساس گرسنگی و اشتها هردو وجود دارد. اما بیمار به صورت خودآگاه، با احتمال افزایش وزن، از خوردن می ترسد، آگاهانه تغذیه را محدود می کند. او ممکن است اصرار داشته باشد به تنهایی غذا بخورد. به شکلی متناقض، این بیمار امکان دارد با موضوع آشپزی اشتغال فکری پیداکند و مرتباً دستور پختن غذا یا کتابهای آشپزی را مطالعه یا حتی گردآوری کند. دیدگاه او نسبت به درمان، توأم با فریبکاری یا منفی است و حیله هایی را به کار می برد تا از خوردن بپرهیزد. این بیمار ممکن است دوره هایی از پرخوری داشته باشد که بلافاصله با امتناع از خوردن غذا جایگزین می شود. گاهی هم پس از پرخوری، در خود استفراغ ایجاد می کند تا وزنش بالا نرود. علی رغم محدودیت غذا، فعالیت و انرژی فراوان این بیمار جلب توجه می کند. اما گاهی از فرسودگی به عنوان یک عارضه شکایت می کند. 

عموماً به نظرنمی رسد که این بیمار نگرانی زیادی درباره قطع قاعدگی یا به طور کلی سلامتی خویش داشته باشد. خلق غالب در چنین بیماری عبارت است از افسردگی و شرم. نگریستن زیاد در آینه شایع است. ساختار شخصیتی چنین بیماری وسواسی است.

در گروه دیگری از بیماران مبتلا به بی اشتهایی عصبی، زیربنا جنبه نمایشی و هیستریک دارد. دراین گروه از همان آغاز، گرسنگی و اشتها انکار می شود. ترس غیرمنطقی از غذاخوردن به علت احتمال ناراحتی روده وجوددارد. 
برخلاف گروه اول، بیمار درکنار دیگران غذا می خورد اما علاقه ای به آشپزی ندارد. این عده برخلاف گروه نخست هیچگاه پرخوری نمی کنند. فعالیت زیاد هم در آنان معمولاً دیده نمی شود. وجود دگرگونی عاطفی توسط آنان انکار می شود و نگرانی اندکی درباره تصویر بدنی خویش نشان می دهند. دراین بیماران حتی پس از افزایش وزن، فقدان قاعدگی ادامه می یابد.

سومین گروه از افرادی که دچار اضطراب و واکنش های تبدیلی هستند تشکیل می شود. برخی از افراد این گروه مبتلا به اسکیزوفرنیا هم می باشند. صرفنظر از آن عده که دچار اضطراب هستند، حتی درصورت افزایش وزن نتیجه غایی بی اشتهایی عصبی خوب نیست. به نظرمی رسد مبتلایان این گروه فاقد انرژی هستند و افزایش فعالیت هم در آنان دیده نمی شود. ازنظر عاطفی افسرده هستند.

مبتلایان به بی اشتهایی عصبی مطابق با روش کاستن از وزن خود نیز طبقه بندی شده اند. یک گروه با استفاده از مسهل و ایجاد استفراغ می کوشند وزن خود را بکاهند که ممکن است در نتیجه به اختلالات شدید سوخت و ساز بدن دچار شوند. 

بیشتر بیماران این گروه قبلاً چاق بوده اند، سابقه خانوادگی از چاقی دارند و رفتارهای تکانه ای آسیب به خود را، ازجمله اقدام به خودکشی، مجروح کردن خود و گاهی مصرف الکل یا موادمخدر را به فراوانی نشان می دهند. 
گروه دیگری از مبتلایان به بی اشتهایی عصبی، تنها به وسیله رژیم گرفتن وزن خود را می کاهند.آغاز بی اشتهایی عصبی بین ۱۰ تا ۱۵ سالگی است و گرچه تعداد مبتلایان زیاد به نظرنمی رسد اما با توجه به اینکه حتی امروز درحدود ۱۰ درصد مبتلایان در اثر بی اشتهایی عصبی می میرند، اهمیت زیاد دارد. 

بی اشتهایی عصبی به ندرت ممکن است درجنس مذکر دیده شود. 

در بیشتر موارد بی اشتهایی عصبی تاریخچه ای ازچاقی و پرخوری وجوددارد که همراه با احساس گناه درمورد چاق بودن است. معمولاً روابط ناشاد خانوادگی به شکل کدورت و دشمنی بین مادر و دختر ملاحظه می گردد.

پیگیری لاغرشدن گاهی از اوقات به عنوان عملی حاکی از پذیرش تخاصم آمیز و مبارزه طلبانه ازسوی دختر علیه مادری که به رژیم گرفتن و کم خوردن برای پرهیز از چاقی اصرار دارد، به کار می رود. 

از دیدگاه روانپویایی چنین استدلال می شود که دختر نوجوانی که با ضرورت تفرد و استقلال در دوره بلوغ روبه رو می گردد و خود را درمعرض تهدید ازدست دادن وابستگی به خانواده می بیند، با واپسگرایی پرخاشگرانه به رابطه ابتدایی کودک _ مادر واکنش نشان می دهد، رابطه نادرستی که درآن نیاز کودک به تغذیه، ازسوی مادر نادیده گرفته می شده است. 

رابطه دو گانه گرای بین بیمار و مادر او که همزمان با عشق و نفرت همراه است در بیمارستانی که دختر برای درمان درآن بستری می شود به خوبی قابل مشاهده است. مادر حاضر به ترک دختر نیست و دختر هم تا زمانی که مادر در کنار بستر اوست از خوردن احتراز می کند. با جداکردن مادر، فرستادن او به خانه، دختر در بیمارستان غذاخوردن را شروع می کند.


بی اشتهایی عصبی ریشه های روانشناختی خودآگاه و ناخودآگاه فراوانی دارد و بیمار از این طریق به منافع اولیه وثانویه دست می یابد.به وسیله نشان دادن تخاصم و برانگیختن دیگران به رفتارهای تنبیهی که به نوبه خود موجب احساس گناه در آنان می شود، نفع اولیه برای بیمار به دست می آید. 

بیماری نفع ثانویه ناخودآگاهی هم برای بیمار به ارمغان می آورد که به شکل توجه، عاطفه و همدردی ازسوی خانواده است. 

در برخی موارد این امر باعث می شود توجه خانواده از فرزند دیگرشان که محبوب تر است به سوی بیمار معطوف گردد و حسادت وی تخفیف یابد.گزینش درمان بستگی به وضعیت بیمار در هنگام نخستین ملاقات با او دارد. اگر بیمار دچار سوءتغذیه شدید باشد و شواهدی از کمبود ویتامین و عدم تعادل آب و املاح دیده شود، تغذیه از راه رگ و لوله معده علاوه بر تغذیه دهانی ممکن است برای حفظ حیات ضروری باشد. 

دراین صورت هرکوششی به جز برقراری یک رابطه حمایتی که مشوق درمان باشد غیرعاقلانه است. باید بیمار به آغاز مصرف غذا با مقادیری کمتر از آنچه او به عنوان حدظرفیت خود می داند تشویق گردد و با گذشت زمان این مقادیر را باید بیشتر کرد. در صورتی که کشمکش های خانوادگی آشکار باشد، وی را باید از مداخلات افراد خانواده محافظت کرد. 

در برخی بیماران بستری، رفتار درمانی در زمینه تقویت عاملی، یعنی پاداش دادن به تغذیه به صورت اجازه فعالیت جسمی، موجب افزایش سریع وزن گردیده است.در برخی از بیماران که زمینه خلقی دارند مصرف داروهای مناسب مفید بوده است. برای پیشگیری از برگشت بیماری، خانواده _ درمانی برای بازسازی روابط خانوادگی ضروری است. کوشش های بیمار برای رشد شخصیت و خود _ اتکایی باید تشویق گردد. برای بیمارانی با ساختار شخصیتی روان _ نژند، روان درمانی بینشگرا قابل انجام است.در بسیاری از بیماران، چشم انداز سازگاری اجتماعی و رهایی از نشانه ها خوب است.

 

اساسا بی اشتهائی عصبی بر دو نوع است:


1- محدود کننده: در این حالت بیمار به شدت مصرف هر گونه خوراکی را محدود میکند و به شدت لاغر میشود. آمادگی زیادی برای ابتلا به افردگی در این دسته وجود دارد.


2- در دسته دیگر حملاتی از پر خوری وجود دارد ،به طوریکه بیمار مرتب محتویات خورده شده را برمی گرداند(استفراغ ) یا سعی میکند از مواد مسهل یا ادرار آور برای لاغر شدن استفاده نمایند. وزن متوسط این بیماران نسبت به گروه قبلی بالاتر است، بسیار عصبی ، وآمادگی زیادی برای ابتلاء به اختلال افسردگی دوقطبی دارند.


بیماری مشابه دیگری وجود دارد به نام بولیمیا یا پرخوری عصبی( BULIMIA) در این حالت بیمار بسیار پرخوری میکند ( به صورت حمله ای) وپس از آن پشیمان میشود، که باعث میشود از طرق مختلف جبران نماید از جمله: استفراغ ، داروهای مدر، مسهل و..... 

برای تمامی موارد ذکر شده درمان داروئی ورفتاری مناسبی وجود دارد هرچند که ممکن است بسیار سخت باشد وحتی گاهی نیاز به بستری طولانی مدت بیمار در شرایط شدید میشود.