• مرکز مشاوره رها:88971606

  • برای رسیدن به هر موفقیت فردی، ابتدا باید تغییری در باورهای خود ایجاد کرد.

  • کوچکترین اقدام، بهتر از بزرگترین تصمیم است.

  • بهترین راه برای پیش بینی آینده ات، ساختن آن است.

  • زندگیتان با شانس بهتر نمی شود بلکه با تغییر بهتر می شود....

  • با انکار وجود یک زخم، شما نمی توانید آن زخم را ترمیم کنید.

روانکاوی خشونت های خانگی، شخصیت شناسی عاملین و قربانیان خشونت

کد بلاگ : #222
تاریخ انتشار : شنبه, 26 مرداد 1392 14:45
تعداد بازدید : 2969
چاپ ارسال به دوستان
شما این مطلب را ارسال خواهید کرد:
روانکاوی خشونت های خانگی، شخصیت شناسی عاملین و...
  • Reload بازآوری
بزرگ یا کوچک بودن حروف اهمیت ندارد
ارسال
سالهای زیادی است که پدیده خشونت خانگی و به ویژه با نام خشونت علیه زنان، به عنوان یک آسیب اجتماعی مرکز توجه نهادهای مختلف ملی یا دولتی یا بین المللی قرار گرفته است


روانکاوی خشونت های خانگی، شخصیت شناسی عاملین و قربانیان خشونت

سالهای زیادی است که پدیده خشونت خانگی و به ویژه با نام خشونت علیه زنان، به عنوان یک آسیب اجتماعی مرکز توجه نهادهای مختلف ملی یا دولتی یا بین المللی قرار گرفته است و رفع این خشونت در برنامه کاری این نهادها بوده و هست.

تعدیل قوانین حقوقی و منع قوانین بازدارنده، اطلاع رسانی و جابه­جا کردن این پدیده در اذهان افراد از یک فرم به یک آسیب یا بیماری خانواده، حمایت و دفاع از قربانیان خشونت کم و بیش در این سالها جریان داشته و در کنار این حرکت همواره مباحثاتی در مورد علت شناسی از دیدگاه­های اجتماعی، روانشناسی، حقوقی ، فرهنگی و غیره نیز جریان داشته است.

در علت شناسی روانشناختی عموماً و در اکثریت مواردی که اصولاً تیتری به نام علت­های روانشناختی بیان می شده، تمرکز بحث بر روی مهاجم بوده که یا بیمار روانی است و یا دچار اختلالات شخصیت ضد اجتماع (سایکوپاتیک) یا در مقالات پیشرفته­تر این نگاه، دچار اختلال شخصیت خودشیفته یا فردی و یا دچار سادیسم یا سادوماز وخیم است و چون بحث دفاع از قربانیان خشونت­های خانگی مساوی با دفاع از زنان کتک خورده و آسیب دیده تلقی می شده، عمدتاً مطالب روانشناختی مطرح شده نیز بالاخره موضع گیری و رنگ و بوی جنسیتی هم پیدا می­کرده اند و مردان به عنوان مهاجم مورد تفحص بوده و زنان به عنوان قربانی یا مظلوم مورد حفاظت و حمایت بدون اینکه آنها هم به عنوان بخشی از این پدیده که احیاناً در شکل گیری آن سهیم اند، زیر ذره بین بررسی، کنجکاوی و تفحص قرار بگیرند.

بخش اول:

میل به زدن یا میل به خشونت در هنگام ناکامی و نامرادی = خشم آشکار

افسردگی =  خشم پنهان

میل به خشونت برای کنترل و سلطه برLoved object و نیز حتی لذت مستقیم از فعالیت­های دیگر آزادانه Sadistic همگی پدیده­هایی هستند که در سیستم دفاعی انسان به عنوان یک موجود بیولوژیک، غریزی وجود دارند و به نظر برخی از نظریه پردازان هم، به عنوان دفاع بلکه مستقیماً به عنوان یک غریزه مشتقات غریزه مرگ که ارضاء آن لذت بخش است وجود دارد. اما از آنجا که این پدیده در مقابل یک نیاز دیگر بشر (اجتماعی شدن- داشتن رابطه­های بین فردی و اجتماعی) می ایستد، یعنی اینکه از نگاه اجتماع مورد قبول نیست، در مسیر رشد کنترل و مهار می گردد و برای انسان رشد یافته پرخاشگری و خشونت و وحشی­گری به سمت صفر میل می کند و در شرایط سلامت نسبی روئانی دیگر ظهور و بروز شخصی نداشته یا حتما می­توان انتظار داشت که بروز ویرانگر ندارد. یعنی در سیر رشد، قرار بر یادگیری و بدست آوردن مهارت کنترل غرایز و دلخواسته­ها است. چنانچه رشد اتفاق بیافتد و با هر میزان و درصدی اتفاق بیافتد به همان میزان و درصد کنترل خشونت و آشوبگری نیز اتفاق می­افتد، و هر چقدر از پروسه رشد به صورت کلی یا به صورت لوکال، افراد فاصله گرفته باشند، اقدام به خشونت تسهیل شده تر است و راحت تر اتفاق می افتد.

نکته:

البته تردیدی نیست که جامعه و فرهنگ و ارزش­ها و باورها همانگونه که می­توانند تمام آحاد یک جامعه نسبتاً رشد یافته را برای شرکت در تعامل خشونت آمیزی که نامها و یا عملکرد مثبت و مقدسی پیدا می­کند مثل دفاع از میهن و غیره. بسیج نمایند، قادر به ترویج خشونت در سطح روابط بین فردی کلامی و فیزیکی نیز هستند.

در میان طبقه بندی موجود تمرکز پرخاشگری و خشونت در دو نقطه اصلی الف) بیماری ها و اختلالات روانپزشکی از جمله اضطراب، افسردگی و سایکوز و سایکوز دو قطبی و ب) اختلالات شخصیتی به ویژه خوشه هایی که وقفه رشدی در مراحل پایین تر رشد روئانی دارند و دارای ویژگی­های نوزادانه هستند. دیده می شود. منظور از ویژگی های نوزادانه، صفاتی است که نوزادان به صورت طبیعی و سالم دارای آن هستند اما می باید که در طول رشد کمرنگ گردیده و حذف شود اما در این سری اختلالات شخصیت مانند خودشیفتگی، مرزی ها، نمایشی ها و ضد اجتماعی ها این پروسه رشد در نقطه ای متوقف گردیده است.

ما اکنون با جامعه جهانی مواجه هستیم که در سال30- 40 سال اخیر به ویژه در برخی جوامع مانند آمریکا یا ایران، بیش از قبل تولید کننده این نوع شخصیت ها بوده است و شاید آمار منتشر شده سال 2005 آمریکا مبنی بر 3 برابر شدن شیوع شخصیت خودشیفته که ایپدمی خود شیفتگی نام گرفت یک آمار حداقلی محسوب می­گردد.

اما ضمنا به نظر نمی رسد که آمار بیماری های روانی مثل افسردگی و غیره افزایش معنی داری داشته، توضیح درباره.

اکنون می توان به عدم توفیق یا دست یابی ناکافی به نتایج درخشان در امر پیشگیری و رفع خشونت را بهتر فهمید. و باور کنیم که با حذف نسبی روانکاوی فرد و اجتماع که عوامل درون زا (درون فرد- درون اجتماع برای فرد خشن و جامعه خشن)رانشانه می گیرد و زیر ذره بین می برد، ناموفق خواهیم بود.نگاه غالب در تعداد زیادی از رویکردها انتقادی به خشونت های خانگی این بوده که برخی افراد- عمدتاً مردان خشنهستند و باید خشونت آنها توسط وضع قوانین و غیره ممانعت گردد و مقصر اجتماع و فرهنگ و سنتی است که این مجوز را به آنان داده که با آنچه من عرض می کنم تفاوتی دارد. منظور من از عوامل درون فرد، فردی است که بیمار است یا ویژگی های نوزادانه دارد با پی بردن تأثیرپذیری واضحی از مهارها و تنبیه هایی که ممکن است اعمال گردد، و حتی با اشراف به اینکه در حال لطمه زدن به خود است باز هم به پرخاشگری و خشونت مبادرت می کند. آموزش ها و مهارهای خارجی، در این مورد اثرات کاهنده ناپایداری دارند. این گروه مداخلات جدی درمانی لازم دارند که اگر با بیماری روانپزشکی مواجه باشیم درمان سطحی تر و آسان تر است و چنانچه با اختلالات شخصیت مواجه باشیم درمان طولانی­تر و عمیق تر باید باشد تا تأثیراتی بگذارد.

همچنین نگاه من به عوامل اجتماعی این نیست که راهی پیدا کنیم برای فرافکنی معضل خشونت های خانگی و بگوییم اجتماع بیمار، خشونت را تولید می کند بلکه در این نقطه اجتماع را به عنوان حاصل جمع یک همه گیری اختلال شخصیت می بینیم که در این صورت به علت تغییر آمار و شیوع رفتار مختل، تغییر در تعریف هنجار و ناهنجار پیدا خواهیم کرد و افراد که اکثریت را محک تشخیص ناهنجاری در خود می دانند، دچار این سوء برداشت می شوند  که رفتاری، هر چند فاسد کننده و مخرب، ناهنجار نیست و به دنبال تغییر آن نخواهند بود. تا این نقطه از بحث، تمرکز من هم بر روانکاوی مهاجم و پرخاشگر بوده است. فقط از تأکید بر اینکه پرخاشگری و خشونت خانگی امری است مردانه که به سوی زن جریان می یابد امتناع کردم چرا که در نگاه روانکاوانه خشونت امری است فردی، وابسته به شخصیت او و میزان رشدش که از سوی هر کدام از اعضاء یک خانواده به سوی دیگران می تواند نشانه گیری و اجرا بشود. من تلاش کردم که والدین کتک خورده یا تحقیر شده که امروزه بسیارند و نیز کودکان قربانی خشونت و همچنین مردان آزار دیده را نیز به زنان کتک خورده و قربانی خشونت اضافه کنم.

تلاش بر این است که تعصبات جنسیتی و برداشت های کلیشه ای را از امری که آنقدر برایش در تکاپو هستیم یعنی مسئله رفع خشونت حذف کنیم تا به هدفمان نزدیکتر شویم. این بخش دیگر خشونت های خانگی در تعدادی از مقالات نیمه یا طر تاریک و در سایه نامگذاری شده است. علیرغم بدیهی بودنش آنقدر مورد اغفال و سکوت و مقاومت برای پذیرش قرار می گیرد که انگار پنهانی است و یا کشف جدیدی است که مردان هم از سوی زنان و نیز والدین هم از سوی فرزندان در خانه ها قربانی خشونت و تحقیر می گرند.

اما در ادامه بحث می خواهم به یک نیمه تاریک دیگر اشاره کنم.  قربانیان خشونت و تأثیر یا تقصیر یا نقش آنان درتولید، بقا و بسط و توسعه پدیده خشونت. ذهن ما عادت ندارد که قربانی را عامل بداند، همانقدر که در قربانیان سیل و زلزله و آتش سوزی فقط دلسوزی و شفقت و احساس همدردی است که بیدار می شود و ما را به کمک قربانیان می شتاباند. در مورد قربانیان خشونت یا قربانیان تعرض و هتک حرمت نیز قابلیم که با ابراز همدردی با آنان، خشم خود را نثار عامل یا فاعل این پدیده شوم نماییم حال آنکه در اینجا رابطه ای است انسانی، میان دو انسان که بر اساس تأثیر متقابل و کنش و واکنش بنا نهاده شده است.

سئوال: آیا خشونت های خانگی درباره هر انسانی امکان پذر است؟

آیا در صورت بروز خشونت، درتمامی موارد، این پدیده ادامه می یابد؟

شماری از قربانیان خشونت دارای ویژگی­های وابستگی، وحشت از طرد شدگی، میل به تأیید وتحسین همچنین چسبندگی و خصوصیات برده وار هستند که این میزان از احساس مملوک بودن و نیازمندی که به مخاطب- همسر خود منتقل می کنند، فضایی مشابه با رابطه کودک با والدین فراهم می کند. به ویژه رابطه کودک با مادر. در رابطه کودک با مادر، مادران می دانند که کودک شدیداً وابسته و نیازمند آنهاست و چنانچه انباشتگی نیازهای کودک کلافه شان کند، در حالی که آنها فاقد ظرفیت­های لازم برای مادری کردن باشند، خطر سوء استفاده فیزیکی و روانی از کودک بالا می رود و خشونت به  درجات که یا زیاد اتفاق می افتد که عطف به آسیب پذیری (حساسیت- شکنندگی) کودکان به ویژه به لحاظ روانشناختی که هنوز من کامل و هویت مشخصی و ثابت و خود مستقل ندارند حتی درجات کم آن چه شدیداً آزار دهنده و آسیب زا است.

اما اتفاق متناقضی که در مورد کودکان به وضوح مشاهده و گزارش گردیده است این است که بعلت نیازمندی های واقعی (بدون حمایت والدینی نمی توانند به حیات خود ادامه بدهند) و نیز نیازمندی های عاطفی (بدون عشق مادری حس می کنند که نابود می شوند) علیرغم آزار و آسیب از جانب مادر بیشتر و بیشتر به سوی او کشیده می شوند، به او می چسبند و ابراز علاقه و میل به دریافت حمایت و آغوشی را دارند. به صورت تکرار شونده ای این رفتار کودکان در پژوهش ها و مشاهدات گزارش گردیده است.

پدیده مشابهی در مورد انسان ها به ویژه زنان وابسته اتفاق می افتد. اولاً بار نیازمندی ها و وابستگی که به طرف مقابل تحمیل می کنند بالاست و احساس مزاحمتی که می توانند ایجاد کنند تحریک کننده کلافگی و خشم به ویژه برای مردان یا همسرانی است که به اندازه کافی پختگی و آمادگی برای پذیرش مسئولیت هایی که در همین فرهنگ وابسته برای آنها در نظر گرفته شده نیستند. اگرچه فکر می کنم که اصولاً نمود یک آدم بزرگسال به صورت یک فرد وابسته و با تقاضاهایی که احساس مزاحمت به طرف مقابل منتقل می کند خود پدیده سالم و درست و پخته ای نیست اما ضمناً همین حالت در بسیاری جوامع بدوی تر- یعنیوابستگی به خصوصی برای زنان امری است که آموزش داده می شود و بدین گونه پرورش می یابند و نیمه مردانه جامعه هم خودش را برای پاسخگویی قاعدتاً باید آماده کرده باشد و به ازای احساس امنیت برای حفاظت ناموسش در چهار دیواری خانه، مسئولیت ها بیشتری را از یک زندگی مدرن به عهده می گیرد.؟

ثانیاً افراد وابسته، با شباهت فراوان به الگویی که برای بچه ها توصیف شد، احساس نابودی در صورت فاصله گرفتن، از منبع وابستگی شان را دارند و بنابراین خشونت و تحقیر وتوهین را تاب می آورند که از شر جدایی ازمنبع وابستگی خود مصون بمانند و اصلاً زنده بمانند. اضطرابی که هنگام تهدید رابطه برای آنها به وجود می­آید یک اضطراب عمیق اگزیستانسیالیستی است که آنها را وادار به ماندن در یا بازگشتن به رابطه و به سوی فرد مهاجم می کند و اینگونه است که برای فرد فاعل و جری خشونت هم هیچ انگیزه ای برای کنترل خود، کنترل خشونت هایش و تغییر فراهم نمی گردد.

حتی در بزرگسالی یکی از اهرم های کنترل رفتار یا تغییر رفتار انسانها، انتقاد و اعتراضی است که از سوی جامعه اطرافشان می شوند. گاهی عملکرد پذیرنده برده وار مظلومان سبب می شود که ظالمین حتی از آگاه شدن به حجم درد و رنجشی که تولید می کنند دور بمانند. انتظار می رود که وقتی فردی از فرد دیگری آسیب یا رنجشی دریافت می کند ابتدا او را آگاه سازد و سپس اعتراض نماید و بستگی به حجم آسیب و رنجش در اقتدار این واکنش، سطح ارتباطی را به صورت مقطعی یا دائمی و به صورت لوکالیزه یا جنرال کاهش دهد. اتفاقی که در افراد وابسته نمی افتد.

سومین تأثیر افراد وابسته به تولید و دوان و بقای خشونت، داد و ستدی خشماگیناست که اگرچه از سوی آنها ظاهر خشن ندارد اما به صورت یک پرخاشگری منفعل در رابطه نفود می کند و فعال سازی یک خشونت آشکار را به دنبال دارد.

در روابط مالک- برده یا همه روابطی که یک سوی آن شدیداً بالاتر از سوی دیگر قرار می گیرد، سوی پایین تر رابطه چنانچه به لحاظ شخصیتی پختگی نداشته باشد، اعتماد به نفس پایین و عزت نفس ناپدیده شده در کار باشد، خشمگین و ناکام می شود اما فریاد نمی زند و خشونت نمی کند بلکه مسامحه می کند، ندیده می گیرد، فراموش می کند و کاملاً با ظاهر معصوم و بی گناه حجم زیادی از خشم را به رابطه تزریق می کند که تأثیرات مخرب آن اصلا کمتر از خشونت فعال و آشکار نیست بلکه گفته می شود بیش از آن است. مانند جنگ های منزل و . . .

و باز هم سبب فعال تر شدن جریان خشونت می گردد.

 



خشونت
خشونت
    • Reload بازآوری
    بزرگ یا کوچک بودن حروف اهمیت ندارد

اطلاعات تماس
آدرس مرکز: تهران - خیابان فلسطین شمالی، بالاتر از بلوار کشاورز، کوچه میرسرابی، پلاک 1، طبقه اول.
شماره تماس: 7- 88971606
ساعات تماس: همه روزه به غیر از جمعه ها و پنج‌شنبه‌ها و روزهای تعطیل از ساعت 8:30 الی 20
شماره فکس: 88963091
شماره مشاوره تلفنی:
9092301510 از شنبه تا چهارشنبه از ساعت 8:30 الی 16
ساعات تماس: شنبه تا چهارشنبه ساعت 8:30 الی 20

آدرس کانال تلگرامی مرکز مشاوره رها :  rahaclinic@

کلیه حقوق محفوظ و متعلق به مرکز مشاوره رها می باشد.
طراحی سایت - هاست : وب سپنتا