مرکز مشاوره رها:88971606
برای رسیدن به هر موفقیت فردی، ابتدا باید تغییری در باورهای خود ایجاد کرد.
کوچکترین اقدام، بهتر از بزرگترین تصمیم است.
بهترین راه برای پیش بینی آینده ات، ساختن آن است.
زندگیتان با شانس بهتر نمی شود بلکه با تغییر بهتر می شود....
با انکار وجود یک زخم، شما نمی توانید آن زخم را ترمیم کنید.
در برنامة پیشگیری از خشونت خانگی، خانوادهها و اعضای جوامع بیشتر مورد خطاب قرار میگیرند؛ چرا که آنان نقش مهمی در این فرایند به عهده دارند. دلیل این توجه به شرح زیر است:
1)بررسیها نشان میدهند که زنان آزاردیده در مرحلة اول به نزدیکترین افراد مانند اعضای خانوادة گسترده (خویشاوندان)، دوستان و همسایگان مراجعه میکنند و تعداد کمی از آنان به سازمانها یا مراکز خدمات تخصصی و مراکز دولتی مانند پلیس و دادگاه مراجعه میکنند؛
2)معمولاً خانوادههایی که دچار خشونت شدهاند، از مراکز خدمات درمانی و اجتماعی دورند و حتی از خدماتی که مجاور آنها ارائه میشود، منفک گردیدهاند؛
3)اعضای جوامع غالباً آگاهاند که کدام خانوادهها نیازمند کمکاند و چه کمکهایی میتواند وضعیت زندگی آنها را تغییر دهد؛
4)اعضای جوامع میدانند که کدام ارزشهای فرهنگی، سنن و اقدامات از خشونت حمایت میکند و کدام برای توقف و مداخله در آن میتواند سودمند باشد؛
5)جوامع از مردان، زنان و جوانانی تشکیل شده که رابطة میان خشونت در خانه و در خیابان را درک میکنند و خشونت خانگی را مانع اساسی تحول و سلامت جامعه میدانند؛
6)بیشتر مردم و رهبران جوامع خواست و توانایی آن را دارند که مهارتهایی را پرورش دهند که در فعالیتهای پیشگیرانه و مداخله در خشونت به آنها نیاز است.بنابراین مردم یک جامعه، مهمترین زمینه برای صحبت و بحث دربارة پیشگیری از خشونت خانگی و توقف آناند. هنوز در باب نحوة درگیر کردن مردم و رهبران گروههای اجتماعی، کاری جدی صورت نگرفته است. راهبرد برنامهها این است که منابع، درک و مهارت مردم را افزایش دهند تا فعالیتها و توان جمعی را برای ایجاد تغییرات اجتماعی دربارة کاهش خشونت خانگی بهکار گیرند. یکی از مؤسسات، انجام کارهای زیر را برای پیشگیری از خشونت خانگی در جوامع، پیشنهاد کرده است:
1)افزایش آگاهی عمومی
ارتقای آگاهی از مشکل خشونت خانگی و تثبیت هنجارهای اجتماعی که خشونت را نامقبول میسازد، نخستین گام در کوشش اجتماعی برای ایجاد تغییر، در این زمینه است. اگر مردم ندانند خشونت خانگی در جامعة آنها وجود دارد؛ اگر پیامدهای آن را نشناسند و ندانند در چه موقعیتهایی کمک لازم است، خود را درگیر این فعالیت نخواهند کرد؛ و از این روی، نمیتوان عدم مقبولیت خشونت را به آنها تفهیم کرد. خشونت اغلب موضوعی خصوصی تلقی میشود که خانوادهها به صحبت دربارة آن تمایلی ندارند. با وجود این، روشن شده است خانوادههایی که فضای سالم و فرصتهای مناسبی برای گفتوگوی آزاد دارند، از صحبت دربارة خشونت خودداری نمیکنند. ارتقای آگاهی موجب میشود مردم دربارة مشکل خشونت بهگونهای متفاوت اندیشیده، برخورد با آن را در حد توان خویش ببینند.یکی از شیوههای ارتقای آگاهی، توزیع بروشورها و نوشتههای کوچک و مختصر دربارة خشونت، در رستورانها، مراکز اجتماعی و غذاخوری کارخانهها و دیگر مراکز است. استفاده از روزنامهها، تابلوهای بزرگ در خیابانها، زیرنویس در فیلمها و برنامههای تلویزیونی، راههای دیگری برای ارتقای آگاهی عمومی در این باره است.
در این فرایند لازم است آگاهی عمومی در زمینة چگونگی، علل و آثار خشونت خانگی افزایش یابد. بدین منظور باید به مصادیق و نمونههای خشونت خانگی و انواع آن پرداخت. همچنین میباید نحوة پیشگیری از خشونت خانگی در مجامع عمومی بیان شود. گفتوگوهای خانگی دربارة خشونت نیز میتواند بهگونهای وجدان عمومی را دربارة این مشکل برانگیزد.
ـ لازم است مدارس در زمینة آگاهی دادن به دانشآموزان که گاه عضو خانوادة قربانیان خشونت هستند، فعال شوند.
2)آموزش خانوادهها
آموزش مسائل خانوادگی به زن و شوهرها از اقدامات مهم پیشگیرانه است. مسائلی مانند راههای حل مسئله و شیوههای مذاکره، استفاده از روشهای تفاهمآمیز، چگونگی برخورد با همسر، روش مناسب نقد با حفظ احترام متقابل و توجه به نیازهای همسران میتواند از موضوعات مهم برای آموزش خانوادهها باشد. در مجموع، اگر سطح فرهنگ زناشویی از آغاز یا اوایل ازدواج ارتقا داده شود، مشکلات بعدی کمتر خواهد بود. موضوع خشونتهای خانوادگی بهمنزلة بخشی از مسائل در آموزش زندگی خانوادگی و روشهای حل مسالمتآمیز اختلافات باید کانون توجه قرار گیرد و این کار از تعارض پیشگیری میکند. ولی اگر رفتار زن مطابق تصورات مرد نیست، یا انتظارات آنان از یکدیگر نامشخص یا زیادهطلبانه باشد، بروز تعارض اجتنابناپذیر است. در این اوضاع معمولاً مرد به علل مختلف به رفتار خشونتآمیز دست مییازد.
3)رشد و پرورش همدلی در خانوادهها
خانوادهها میتوانند با پرورش همدلی در کودکان خود به پیشگیری از خشونت کمک کنند. همانگونه که در تبیین خشونت بیان شد، تجربة خشونت در کودکی در خانواده و یادگیری آن، از عوامل مهم بروز خشونت خانگی در بزرگسالی است. پرورش همدلی میتواند حالتی مخالف خشونت را در کودکی و بزرگسالی پدید آورد.
همدلی فرایندی است که شخص، احساس دیگران را در موقعیتهای آنها درک میکند و سپس قادر میشود به شیوهای دلسوزانه به آن پاسخ دهد. همدلی نیازمند آن است که عواطف و احساسات را بشناسیم و بفهمیم که چگونه احساسات، برداشت فرد را از تجربههایش نشان میدهد. سپس بهگونهای عمل کنیم که از مواجهة مناسب فرد با موقعیتهای زندگی حمایت کنیم. کودکان، نیازمند تجربههای فراوان در زمینة دوست داشته شدن و مهار هیجانها و کنترل واکنشها به موقعیتهای زندگیاند.اگر به کودکان اهمیت داده نشود، احساسات خود را کشف نخواهند کرد و این فرصت را از دست میدهند که افراد دلسوز و بامحبتی شوند. افزون بر این، آنان باید از نحوة احساسات بیمانند دیگران دربارة مسائل زندگی آگاه شوند تا بتوانند ابراز همدلی کنند، و بدون همدلی نیز بنیادی برای عشق و محبت ورزیدن به دیگران پی ریخته نمیشود.
برای نمونه، کودکانی که دربارة نحوة تأثیر رفتار خود بر دیگران، تأمل کنند، برداشت جدیدی از روابط دلسوزانه مییابند. هرچه روابط دلسوزانة کودک گسترش یابد، همدلی او در ابعاد مختلف رفتاری نیز توسعه مییابد.در پرورش مهارتها و تجربههای همدلانه، آغوش محبتآمیز خانواده نقش مهمی دارد. افرادی که در کودکی در کانون عشق و محبت بوده و به خوبی نگهداری شدهاند، در بزرگسالی به دیگران عشق میورزند و برای آنان دلسوزی میکنند. احساس عشق والدین و دیگر مراقبان در سراسر کودکی، امری حیاتی است. این توجه اولیه، نهتنها به کودکان کمک میکند که پاسخگوی نیازهای دیگران باشند، آنان را از گرایشهای پرخاشگرانه نیز حفظ میکند. تشویق کودکان به همدلی با ناراحتی دیگران، آنان را همدلتر میسازد. همچنین وقتی مشاهده کنند چگونه به دیگران کمک میشود، همدلی عمیقتر را در خود پرورش میدهند.
در رابطة پویای والدین و خانواده سه عنصر در رشد همدلی در کودک به هم پیوستهاند:
1. الگوگیری از والدین؛ 2. روابط والدین با کودک؛ 3. درگیری خانواده در رفتار دلسوزانه. مثلاً جشن تولدها و تعطیلات، احساس ارزشمندی در کودک پدید میآورند. افزون بر این، کمک به دیگران و حضور در فعالیتهای اجتماعی دینی، اعمال همدلانه را در کودکان گسترش میدهد. بهطور خلاصه پرورش همدلی در کودک، مهارتهای اجتماعی و میل کمک به دیگران را در او افزایش میدهد و او را از رفتارهای ضداجتماعی باز میدارد.
4)تغییر اوضاع جامعه
تغییر و اصلاح اوضاعی که به خشونت میانجامد، یکی از راههای مهم پیشگیری از آن است. اوضاع اقتصادی نامناسب مانند بیکاری، فقر و درآمد کم، اعتیاد به مواد مخدر و الکل، مشکلات روانی و فشارهای زیاد در زندگی شهری و مسائل فرهنگی مانند پایین بودن سطح تحصیلات، از زمینههای تأثیرگذار در خشونت خانگی است. اصلاح این وضعیت مستلزم تلاش نهادهای دولتی، خصوصی و همة مردم است. بدین منظور، توجه به نیاز مهم جامعه به ثبات، سلامت، رفاه و عدالت ضروری است. همانگونه که در تبیین خشونت بیان شد، مسائل اقتصادی و اعتیاد از مهمترین عوامل خشونت خانگی در ایراناند. تغییر این اوضاع به پیشگیری از خشونت خانگی کمک میکند. بیتردید بدون فراهم شدن زمینة مناسب اقتصادی، مانند اشتغال و درآمد کافی در خانواده، رفع خشونت دشوار است. ایجاد اشتغال، بیمة بیکاری و رفع زمینههای فقر از مسئولیتهای مهم حکومتهاست. افزون بر این، اعطای کمکهای ویژه به خانوادهها در موقعیتهای دشوار اقتصادی، امری اساسی است؛ زیرا کاهش دستمزدها و اِعمال سیاستهای اقتصادی دولتها، خانوادههای پرشماری را دچار بحران اقتصادی میسازد. همة نهادهای دولتی و سازمانهای غیردولتی باید راههای نوی را برای تأمین کمکهای مؤثرتر به خانوادهها در پیش گیرند تا فقر شدید، بیکاری مزمن، تأمین هزینه، جهیزیه و هرگونه اعتیاد، به خشونت بیشتر در خانواده نینجامد.
5)ارائة خدمات اجتماعی
پس از ارتقای آگاهی، گام بعد کمک به خانوادههایی است که نیازمند یاریاند. نهادهای سنتی و نیز برنامههای جدیدی که خود مردم ابداع کردهاند این کمکها را میتوانند ارائه دهند. باید در همة محلههای شهرها، بهویژه مناطق کمدرآمد، فعالیتهایی انجام شود تا خانوادههای نیازمند به کمک مشخص شوند. بدین منظور لازم است به مشکلاتی از خانوادهها توجه کرد که هنوز آنان را به طلب مداخلة مراکز رسمی نکشانده است. مثلاً باید به مشکلات ناشی از پیچیدگیهای ادارة خانه توجه کرد. با حل مشکلاتی که به خشونت خانگی میانجامد، میتوان از این پدیده پیشگیری کرد. همچنین لازم است احساس مسئولیت همسایگان را در قبال هم تقویت کرد. آنان میتوانند در موضوعات بهداشتی و سلامت روانی، حمایتکنندگان غیررسمی خوبی برای هم باشند.برای اتصال خانوادهها به مراکز بهداشتی و خدماتی، لازم است اطلاعات خوبی از مراکز حمایتکننده و راهنماییکنندة دولتی و غیردولتی در اختیار آنها گذاشته شود. از طریقِ برنامههایی، مؤسسات و موقعیتهای در دسترس به مردم معرفی شود تا آنها به آسانی بتوانند از مراکز خدماتی استفاده کنند. گسترش مراکز مشاوره و فراهم کردن امکاناتی برای مراجعة خانوادهها به این مراکز از جمله تأمین هزینههای اقتصادی آنها، میتواند به حل مشکلاتی از خانوادهها که زمینة بروز خشونتاند، کمک کند.هدایت و سازماندهی خدمات اجتماعی از طریق سازماندهی رهبران فکری و اجرایی در درون جامعه صورت میگیرد. این رهبران مردم را به فعالیتهای جدید برای پیشگیری برمیانگیزند. آنان با سازماندهی مناسب، لازم است به همة مراکز و اقشار جامعه مراجعه کرده، دربارة مسائل رفاهی و سلامت با مردم صحبت کنند. رهبران باید گروههایی را هدایت کنند که گفتوگو و روشهای حل مشکل را در بین مردم ترویج کنند و بهدنبال تغییر هنجارهای خشونتزا بروند. از این روی، رهبران و مراقبان اجتماعی، لازم است از خشونت خانگی و مهارتهای لازم برای رویارویی با آن، به حد کافی آگاه باشند. در چنین زمینهای مردم میتوانند به وارسی واقعیات زندگی خود و سپس تفکر نقدی و طرحریزی برای انجام فعالیت پیشگیرانه بپردازند.
گسترش خدمات و مؤسساتی که پاسخگوی نیازهای جامعه باشد، از عوامل مهم پیشگیری است. در این زمینه لازم است مؤسسات و مراکزی را رسماً به حمایت از خانوادهها اختصاص داد. دولت و مراکز اداری محلی اکنون بیشتر پی بردهاند که با درگیر کردن جامعه در این موضوع، خانوادههای سالمتری خواهند داشت. اکنون در غرب مؤسسات خصوصیای وجود دارند که در راستای حل مشکل خشونت خانگی، داوطلبانه خدماتی را ارائه میدهند. با چنین جنبشی، موج قدرتمندی برای تغییر اجتماعی ایجاد شده که مستقیماً بر بدرفتاری با زنان تأثیر میگذارد.
6)ارتقای پایگاه اجتماعی زنان
توانمندسازی زنان که به ارتقای موقعیت اجتماعی آنان میانجامد، یکی از راههای پیشگیری از خشونت خانگی شمرده شده است. «توانمندسازی به تدارک و تسلط بیشتر بر منافع و کسب منافع برای زنان اطلاق میشود». توانمندسازی فرایندی است که طی آن افراد، برای غلبه بر موانع پیشرفت، فعالیتهایی را انجام میدهند که موجب تسلط آنان بر تعیین سرنوشت خود میشود. این واژه به مفهوم غلبه بر نابرابریهای بنیادی است. توانمندسازی یک زن به این معناست که او برای انجام برخی کارها توانایی جمعی پیدا میکند و این امر به رفع تبعیض میان زنان و مردان میانجامد یا در رویارویی با تبعیضهای جنسیتی در جامعه مؤثر میافتد.
معیارهای توانمندسازی زنان از این قرارند: 1. رفاه؛ 2. دسترسی به منابع؛ 3. آگاهی؛ 4. مشارکت؛ 5. کنترل. رفاه بهمنزلة نخستین مرحله، مسائل رفاه مادی زنان مانند تغذیه و درآمد خانوار را در مقایسه با مردان کانون توجه قرار میدهد. مثلاً همسر یک مرد معتاد، با به دست آوردن یک منبع مالی مستقل به درجهای از توانمندی میرسد که با تکیه بر رفاه مادی از همسر اصلاح ناپذیرش جدا میشود و زندگی مستقلی را آغاز میکند. برخی صاحبنظران، بهویژه فمینیستها بر اشتغال زنان در بیرون منزل و دسترسی به منابع اقتصادی بهمنزلة عامل مهمی برای پیشگیری از خشونت خانگی با زنان تأکید کردهاند. همانگونه که در تبیین تاریخی خشونت گفته آمد، برخی محققان، ریشههای اصلی خشونت علیه زنان را در کسب قدرت اقتصادی بیشتر برای مردان میدانند.
نظریة منابع بر این علت اصرار میورزد. هایز، قدرت زنان در بیرون خانه را از پیشبینیکنندههای خشونت کم در یک جامعه میداند. به اعتقاد وی، دسترسی به امتیازات، عزت نفس زنان را افزایش میدهد و در پیشگیری از غالب موارد آسیب زنان بر اثر خشونت خانگی، بسیار مؤثرتر از مداخلات مستقیم بخش بهداشت و درمان عمل میکند. اعظم آزاده در یک بررسی در شهر تهران دریافت که متغیر درآمد ماهانة زنان، با خشونت در خانواده رابطة منفی دارد؛ یعنی هرچه درآمد زن بیشتر باشد، خشونت کمتر است. بدین ترتیب درآمد ماهانه یا استقلال مالی زن بهمنزلة یک منبع قدرت میتواند مانع خشونت شوهر علیه وی شود. دسترسی به منابع در مرحلة دوم، کسب جایگاههای قدرت در جامعه را در نظر دارد. به اعتقاد برخی، کسب جایگاههای سیاسی، مانند پستهایی در شوراهای شهر، مجلس قانونگذاری، مناصب اجرایی و هیئت دولت، راهی برای دفاع از حقوق زنان در جایگاههای تصمیمگیری در هر جامعه است. در مرحلة سوم، آگاهی برای توانمندسازی زنان مطرح شده است. افزایش آگاهی زنان و گسترش پوشش تحصیلی آنان، بهویژه در مقاطع عمومی (ابتدایی و راهنمایی)، و بهخصوص در مناطق محروم، عاملی برای پیشگیری از خشونت خانگی با زنان خوانده شده است. همینطور آموزش در مقاطع بالاتر دانشگاهی، کانونِ توجهِ بسیار است. پژوهشی در تهران نیز نشان داد میانگین خشونت در زنان بیسواد از همه بیشتر، و در میان افراد دارای سطح تحصیلات کارشناسی از همه کمتر است. برابری در مشارکت در مرحلة چهارم به معنای شرکت دادن زنان در طرحهایی است که زنان به نوعی در آن ذینفعاند. بهطور کلی، افزایش حضور زنان در جامعه عامل بالقوة مشارکت و افزایش سطح تواناسازی زنان است. کنترل نیز در مرحلة پنجم به معنای افزایش سهم زنان در تصمیمگیریهای خانوادگی و اجتماعی است.ادعا میشود که خشونت علیه زنان محصول وابستگی آنان است، و بر این اساس، برای رفع مشکل، زنان را به سوی استقلال مالی و حقوقی سوق میدهند، و اینکه، آنان تفوق مرد را در روابط نزدیک نپذیرند. برخی نیز در همین باره راهحل را تغییر بنیادی در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی تثبیتکننده تبعیت و وابستگی زنان در روابط و در کل جامعه میدانند.دیدگاههای فمینیستی نیز در پی تقویت قدرت زنان در خانوادهاند تا بدین طریق از خشونت با آنها پیشگیری کنند.
سفارش دربارة پیشگیری از خشونت خانگی
ـ به مردم کمک کنیم که حل مشکل خشونت خانگی را دارای اولویت بدانند.
ـ به مردم و مسئولان محلی توجه دهیم که خشونت خانگی را مانند لکة ننگ نسازند و مردم بدرفتار و مورد بدرفتاری قرار گرفته را برچسب نزنند.
ـ مردان را به جامعه فراخوانیم، احساسات دفاعی و سرزنش را در آنان تشدید نکنیم. زبان ارتباطی درستی در برخورد با آنان انتخاب کنیم. اگر مردانی را درست در این زمینه بسیج کنیم، بهتر میتوانند پیامهای ضدخشونت را به پسران و مردان دیگر منتقل کنند.
ـ به خاطر داشته باشید که فعالیت برای بسیج و آمادگی جامعه در زمینة فرهنگی آن جامعه روی میدهد. باید متناسب با فرهنگ هر جامعه اهداف و شیوههای برنامة مقابله با خشونت را تعیین کرد.
ـ به مردم کمک کنید راههای جدید و قابل پذیرش را برای پایان دادن به بدرفتاری دنبال کنند. هدایت مشکلات به سمت مراکز قضایی و جنایی، ممکن است مقاومت و حتی تنفر مردم را برانگیزد. اطلاع دادن مشکلات به پلیس برای بسیاری از خانوادهها خوشایند نیست.
ـ فعالیتهای پیشگیرانه را در قالب کلاسها، مدرسه و... در زندگی عادی و روزانة مردم جای دهید.
ـ ظرفیت افراد را برای مداخله و حل مشکلات دوستان و خویشان آنها تقویت کنید.
ـ شکاف میان ارائهکنندگان خدمات و مردم را کم کنید.
ـ بدانید که مردم، سخن کسانی را که به آنها اعتماد کنند، گوش میدهند و میپذیرند.
ملاحظاتی در باب راههای پیشگیری از خشونت
همانگونه که در بحث تبیین خشونت گفته شد، این پدیده بر اثر تعامل فرایندهای متعدد فردی و اجتماعی پدید میآید، و در پیشگیری از آن باید همة جنبهها کانون توجه قرار گیرد. مشکل برخی شیوهها که در جوامع غربی بر آنها تأکید کردهاند، نگاه تکبعدی به موضوع خشونت است. در این باره ملاحظات زیر را باید در نظر آورد:1. در این راهها معمولاً فقط مردان هدف آموزش و تغییر قرار میگیرند؛ در حالی که زنان با توجه به جنبههای عاطفی مثبت، از جمله همدلی قوی، میتوانند نقش مهمتری در پیشگیری داشته باشند؛2. در بسیاری از این شیوهها، هدف «کمک به زنان است؛ در حالی که هدف را باید اصلاح ساختار و روابط در خانواده در نظر گرفت. با پیشگیری از خشونت خانگی، باید زن بتواند در بستر خانواده و روابط سالم زناشویی، زندگی آرام و رضایتبخشی داشته باشد. زندگی مجردانة زن نمیتواند راه مناسبی برای حل مشکل خانوادگی او به شمار آید؛3. تدوین قوانین جدید به نفع زنان و تقویت استقلال اجتماعی و اقتصادی زنان، ممکن است آنان را از برخی خشونتها در خانه برهاند، ولی پیامدهای نامطلوبی دارد که گاه از خشونتهای خانگی بدتر است. افزایش تعارضهای زناشویی، و سرانجام، افزایش طلاق، تنهایی زنان، عدم ارضای نیازهای عاطفی آنان و فشار اقتصادی بر زنان و متحمل شدن بار زندگی، برخی از این پیامدهای نامطلوباند. در مجموع به نظر میرسد برخی از این شیوهها به جای جلوگیری از خشونت، زمینهساز آن در خانواده میشوند. در شعلهورشدن خشونت در خانواده نیز بر پایة بیشتر پژوهشها، زنان هستند که آسیبهای بدنی و روانی شدیدتری متحمل میشود.